نظام هایی که در پی انقلاب ها شکل می گیرند ویژگی های متمایزی از دیگر ساختارهای سیاسی دارند، این نظام ها بعد از یک نفی همگانی به وجود می آیند و به همین دلیل یکی از ویژگی های انقلاب مشارکت همگانی است به این معنی که مردم مشارکت می کنند که چیزی را نفی کنند و تغییرات بنیادی در همه نهادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه به وجود آورند. یکی از تغییراتی که در حوزه سیاسی بعد از انقلاب روی می دهد در نوع مشارکت جویی شهروندان نمایان می شود.
مردمی که به طور توده ای برای نفی چیزی به عرصه آمدند هنگامی که آن را نفی کردند تا مدت ها برای اثبات جایگزینش نیز در صحنه باقی می مانند بنابراین از نظر علمی مشارکت های انتخاباتی 98 درصد به بالا که در ابتدای پیروزی انقلاب ایران مشاهده شد، با قاعده مندی اجتماعی جوامع انقلابی باید تبیین شود، به عبارت دیگر مردمی که به طور توده ای و «انبوه وار» در نفی سلطنت پهلوی مشارکت کردند در آن دوره تحت تاثیر آثار روانی انقلاب بودند. به طور کلی نظام هایی که بعد از انقلاب به شکل دولت تجلی می یابند، از ذخیره های اجتماعی برخوردارند که تا سال ها از آن تغذیه می کنند. بررسی ها نشان می دهد گاهی این ذخیره تا چند دهه باقی ماند به ویژه این حالت در انقلاب مردم ایران که از صبغه دینی و مذهبی برخوردار است و بخشی از مشارکت مردم در نفی سلطنت پهلوی بر اساس معناسازی ها و الگوهای ناشی از دین و مذهب شکل گرفت، بیشتر به چشم می خورد.با این حال هرچه از منشا انقلاب فاصله می گیریم، پایین آمدن مشارکت تا حدی طبیعی است و نباید این کاهش را برای دوره ای طولانی تعمیم داد. مشارکت با درصد بالا که در اوایل پیروزی انقلاب به چشم می خورد اصطلاحاً مشارکت «تبعی» می گویند یعنی مردم نوعی تبعیت آگاهانه از نظم جدید دارند چون می خواهند چیزی را استوار کنند و بسازند اما هرچه به عمر نظام انقلابی افزوده شود، مردم از دوره تبعیت های حمایت گرانه برای تثبیت دور می شوند یعنی از مشارکت تکلیفی به مشارکت مدنی که براساس حق شهروندی و نه تکلیف انقلابی تعریف می شود، روی می آورند. این در حالی است که برای ساختارهای انقلابی دلپذیرتر آن است که مشارکت تبعی کماکان حفظ شود چون در این نوع مشارکت صرفاً مردم از خواست نظام سیاسی پیروی می کنند اما از آنجا که نمی توان این وضع را برای زمانی طولانی ادامه داد هنر نظام های انقلابی این است که بتوانند رفتار مشارکت جویانه مردم را به موازات کاهش مشارکت تبعی افزایش دهند تا پس از مدتی مشارکت های 98 درصدی به طور غیر طبیعی سقوط نکنند.
ما اکنون در ایران با نسل هایی روبه رو هستیم که به تازگی به سن رای دادن رسیده اند و به طور طبیعی دیگر دغدغه انقلاب را ندارند. گرچه بخشی از نسل انقلابی ممکن است هنوز رفتار تبعی از خود نشان دهند اما آنان دیگر در اکثریت قرار ندارند. چنین وضعی را براساس مدلی با دو متغیر «اعتماد به نفس سیاسی رای دهندگان» و «اعتماد به ساخت سیاسی» می توان توضیح داد. بهترین حالت برای جامعه این است که افراد هم از اعتماد به نفس بالایی برخوردار باشند هم بتوانند به ساخت سیاسی اعتماد کنند که در این صورت از خود رفتار مشارکت جویانه بروز می دهند.
این دو متغیر از عوامل متعددی تاثیر می پذیرند برای نمونه تحقیقات نشان می دهد که شرط برخورداری از مزایای رفتار مشارکت جویانه آن است که در جامعه انسداد سیاسی وجود نداشته باشد و شهروندان بتوانند برای تمایلات گوناگون شان «معنای رای» پیدا کنند یعنی کاندیداهایی در انتخابات حضور داشته باشند که بتوانند این تمایلات را نمایندگی کنند. حال اگر اعتماد به نفس افراد کم و اعتماد به ساخت سیاسی بالا باشد، نشان می دهد که هنوز رفتار تبعی وجود دارد و این متاسفانه برای عده ای که متمایل به کنش های «توده ستایانه»اند مطلوب است. این عده نهادهای واسط مانند احزاب و سندیکاها را که رفتار مشارکت جویانه را سامان می دهند، نمی پسندند و مستقیماً حمایت مردم و رای آنها را می خواهند. به طرفداران این دیدگاه باید خاطر نشان کرد که وضع مطلوب آنها به چند دلیل در دراز مدت قابلیت تداوم ندارد؛ از یک سو انگیزه تثبیت در نسل اول کمرنگ می شود و از سوی دیگر نسل های دوم و سومی شکل می گیرد که حقوق شهروندی شان را مطالبه می کنند و رفتار توده وار برایشان معنا ندارد. در این حالت با اینکه تا حدی مشارکت تبعی وجود دارد اما شکننده خواهد بود و هرچه از منشا انقلاب فاصله می گیریم کاهنده می شود. بنابراین با توجه به شرایط نسلی ایران امروز ناگزیریم ساز و کارهایی را در پیش بگیریم که احساس معناداری در رای دادن را به وجود بیاورد و رای دهندگان احساس کنند رایشان تاثیر دارد. بخش غیرطبیعی کاهش آرا و درصد مشارکت شهروندان که اکنون به دغدغه ای برای صاحب نظران امور سیاسی تبدیل شده است از همین زاویه قابل تحلیل است و به عملکرد ساختار سیاسی باز می گردد. در بخش عملکردی،این احساس که مردم با رای شان نمی توانند اوضاع را تغییر دهند و گرایش های همسو با خود را به قدرت برسانند و سر آخر اینکه به وسیله نهادهایی بر آرای شان نظارت کنند، باعث کاهش مشارکت می شودبنابراین نتیجه بحث این است که کاهش مشارکت انتخاباتی در مقایسه با اوایل پیروزی انقلاب را باید به دو بخش طبیعی و عملکردی تقسیم کرد؛ آن بخشی که طبیعی است و ناشی از فاصله گرفتن از روزهای انقلاب به شمار می رود، نمی تواند تهدیدی برای ساخت سیاسی باشد زیرا پس از گذشت چند سال از پیروزی انقلاب دیگر هیچ گاه مشارکت 98 درصدی به دست نخواهد آمد اما کاهش های ناشی از عملکردها دغدغه ای جدی است به ویژه اکنون که احساس می شود شیب این کاهش تند شده است و ما را در آینده دچار نوعی بی ثباتی خواهد کرد.
ساخت سیاسی ایران به گونه ای است که در حلقه های امنیتی بین المللی حضور ندارد و البته این استقلال از ابتدای استقرار نظام جمهوری اسلامی مد نظر بوده است و مطلوب به شمار می رود اما باید در نظر داشت که در چنین وضعی مشارکت مردم تنها عامل ثبات سیاسی محسوب می شود در حالی که ما به سوی وضعی پیش می رویم که زمینه شکل گیری رفتارهای انفعالی را فراهم می کند.
هرچند از نظر علمی نمی توان گفت درصد مطلوب مشارکت انتخاباتی دقیقاً چه مقدار است اما می توان با اطمینان از لزوم فراهم کردن زمینه های افزایش رفتارهای مشارکت جویانه سخن به میان آورد. براساس پژوهش ها هنوز درصدی قابل توجه اما رو به کاهش از آرای تبعی باقی مانده است ولی برای استمرار یک نظام سیاسی در دوران جدید با وجود فرآیندهای جهانی تاثیرگذار و نیز علایق سیاسی مداخله جویانه هژمونی های قدرت به ایجاد تحول در کشورها، این روند پاسخگو نخواهد بود و کافی نیست، نباید مشارکت در ایران را با کشورهایی مانند آمریکا، انگلستان و فرانسه مقایسه کنیم چون آنها ساخت سیاسی دیرپا و با ثباتی دارند که حتی با مشارکت اندک نیز دچار چالش نمی شوند اما در جامعه انقلابی که از نظر امنیت و ثبات اتکای کامل به آرای مردم دارد، مشارکت انتخاباتی کمتر از 60 درصد به هیچ وجه قابل قبول نیست. ما در جامعه ای زندگی می کنیم که انتخابات ریاست جمهوری اش مانند انقلاب است و مردم هربار به کسی رای می دهند که همه چیز را دگرگون کند بنابراین باید بپذیریم که در ایران با پدیده ای خاص روبه روییم. آنچه امام تحت عنوان «حضور در صحنه مردم» مطرح می کرد که تعبیری دیگر از مشارکت است برای سیستم سیاسی ایران بعد از انقلاب مانند هوا ضروری به نظر می رسد چون بر واقعیت های جامعه شناختی منطبق است. حتی رفتارهای بین المللی در برابر ایران مستقیماً به میزان مشارکت مردم در تعیین سرنوشتشان مرتبط است، برای نمونه کشور هنگام برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 76 از نظر بین المللی در وضع چندان مناسبی قرار نداشت اما میزان مشارکت در آن انتخابات، افکار عمومی جهان را درباره نبود دموکراسی در ایران تغییر داد و حتی از تهدیدات بین المللی علیه ایران کاست.
در بعد داخلی نیز کیفیت و کمیت شرکت مردم در انتخابات بیانگر قضاوت ذهنی شهروندان درباره مشروعیت نظام به شمار می رود و اگر از تعارفات بگذریم باید بگوییم که مشروعیت نقطه اتکای نظام سیاسی ایران است زیرا در حوزه کارآمدی، دولت های ما حرف زیادی برای گفتن نداشته اند و نتوانسته اند که در زندگی روزمره مردم تغییرات مدیریت شده چندانی به وجود آورند. وقتی نارضایتی های ناشی از ناکارآمدی دولت ها در زندگی روزمره مردم به یک مساله عمومی تبدیل شود، آمادگی ذهنی برای تغییرخواهی در جامعه ایجاد خواهد شد. در این صورت به طور معمول ساز و کار مشروعیت سازی در ساخت سیاسی به سمت هزینه کردن از عناصر و نهادهای معناساز در ایجاد مشروعیت سوق می یابد، این وضعیت هرچند در کوتاه مدت پاسخگو خواهد بود اما در دراز مدت این عناصر و نهادها قدرت معناسازی سیاسی خود را از دست خواهند داد. در این صورت چنانچه نوعی ظرفیت سازی برای مشارکت همگانی صورت گیرد می تواند تا حد زیادی آحاد جامعه و به خصوص نسل های دوم و سوم را دلگرم کند و به امید بهبود و ایجاد تغییر مشارکت و حضور در صحنه را افزایش دهد و از استفاده بی رویه از منابع مشروعیت ساز جلوگیری کند. این امر زمانی تحقق خواهد یافت که امکان رای معنادار یعنی رأیی که مشارکت کننده انتخاباتی با آن احساس تاثیرگذاری کند، برای افراد جامعه کاملاً محسوس شود.
پذیرش قواعد مشارکت جویی در جوامع امروزی یکی دیگر از الزامات ظرفیت سازی برای جذب مشارکت محسوب می شود. بعد از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، مشارکت بر پایه ها و چارچوب رابطه های شکل گرفته در دوران نفی انقلابی پاسخگوی نسل های جدید نخواهد بود.از همین رو دولت ها و نمایندگان مجلس با شعارهای مرتبط با زندگی روزمره مردم به سمت بازاریابی آرا می روند. یک پژوهش صورت گرفته به وسیله نگارنده نشان می دهد هرچند از مبدا انقلاب دور شده ایم اما شعارهای انتخاباتی با مسائل روزمره مردم آمیختگی بیشتر یافته است. با این وصف نپذیرفتن نهادهای واسط برای مشارکت سیاسی نوعی بی ریخت ساختن ساخت سیاسی در ایران محسوب می شود زیرا نهادهای واسط مانند اتحادیه های صنفی، تشکل های اجتماعی و احزاب سیاسی می توانند تا حدود زیادی وظایف دولت ها را در بالابردن انگیزه برای مشارکت برعهده گیرند، مردم جامعه نیز در این صورت احساس بیشتری از آرای معنادار به دست خواهند آورد. در مجموع وضعیت مشارکت انتخاباتی در ایران موضوعی قابل بحث و بررسی بیشتر است اما می توان نوعی پیش بینی از چالش های پیش رو را به خوبی ادراک کرد.

دسته ها :
يکشنبه بیست و چهارم 3 1388
X